پاتریک وینتر، درباره تبعات شیوع کرونا از منظر روابط سیاسی بینالملل در یادداشتی در روزنامه گاردین مینویسد: «هنوز برای تحلیل و پیشبینی تبعات کرونا زود است و نمیتوان در صفحه سوم نمایشنامه آن را مورد بررسی قطعی قرار داد و احیانا مثل ایتالیاییهای خوشبین حکم داد که فردا همهچیز بهتر خواهد شد، اما در این شکی وجود ندارد که شیوع کرونا موجب برخورد و جنگ روایتهای گوناگون درباره این معضل شده که در نهایت میتواند به پیامدهای سیاسی و اقتصادی متنوعی، از جنگ تا صلح ختم شود».
به گزارش سایت کافه طلا، به نقل از گاردین؛ نظرات موجود درباره تغییرات دنیا در اثر شیوع کرونا و تفاوتهای دنیای پس از کرونا با روزهای پیش از شیوع این بیماری طیف گستردهای را شامل میشود- که البته اغلب آنها در ناگزیری تغییرات با هم مشترکند، اما اینکه این تغییرات در چه جوانبی عملیتر خواهد بود و زندگی انسانها را از چه مناظری تحت تاثیر قرار خواهد داد، راه به پیشبینیها و تحلیلهای متفاوتی باز میکند. پاتریک وینتر نویسنده گاردین در این زمینه تبعات شیوع کرونا را از منظر روابط سیاسی بینالملل به تحلیل نشسته. او در یادداشتی که در روزنامه گاردین به چاپ رسیده، ضمن اشاره به به این که «هنوز برای تحلیل و پیشبینی تبعات کرونا زود است و نمیتوان در صفحه سوم نمایشنامه آن را مورد بررسی قطعی قرار داد و احیانا مثل ایتالیاییهای خوشبین حکم داد که فردا همهچیز بهتر خواهد شد»، گفته که «اما در این شکی وجود ندارد که شیوع کرونا موجب برخورد و جنگ روایتهای گوناگون درباره این معضل شده که در نهایت میتواند به پیامدهای سیاسی و اقتصادی متنوعی، از جنگ تا صلح ختم شود. نکته مهم اما اینکه بسیاری در این امر متفقالقولند که کرونا تعادل قدرت بین چین و غرب را تغییر خواهد داد، و در عین حال انتقال قدرت از غرب به شرق را تسریع خواهد کرد، چرا که شرق در قبال کرونا بهتر عکسالعمل نشان داده: کره جنوبی و سنگاپور به موفقیت رسیدهاند و چین هم اشتباهات اولیه خود را جبران کرده است».
مقاله پاتریک وینتور در روزنامه گاردین چنین آغاز میشود: ایتالیاییها به ما یاد دادهاند که همه چیز خوب خواهد شد، اما آیا این واقعیت دارد؟ بهخصوص در مورد کرونا یا به قول امانوئل مکرون «جنگ با دشمن نامرئی» که هنوز زمان چندانی از آغاز آن نگذشته و بررسی پیامدهای اقتصادی و سیاسی آن شاید زود باشد.
اما کسی تردیدی ندارد که در دوره سرنوشتسازی هستیم، و بنابراین سیاستمداران یک چشمشان به جنگ همهروزه با کروناست و چشم دیگرشان به تبعات جهانی این بحران.
کرونا درسهای زیادی برای دهکده جهانی داشته و خواهد داشت، یا بهقول مکرون «چیزهای زیادی یادمان داده و خواهد داد، دگمها و تعصبات و اطمینانها و اعتقادات را از بین خواهد برد، غیرممکنهای زیادی را ممکن خواهد کرد، و همه اینها ما را از نظر اخلاقی قویتر خواهند کرد».
در آلمان، زیگمار گابریل، وزیر امور خارجه سابق میگوید نسل حاضر وقت زیادی هدر داده و پیشبینی میکند نسل بعد درباره جهانی شدن کمتر سادهانگار خواهد بود. در فرانسه مکرون کمبودها را پذیرفته و قول داده در حوزه بهداشت، سرمایهگذاری کند. در ایتالیا ماتئو رنزی نخستوزیر سابق خواستار ایجاد کمیسیونی در آینده شده است. در هنگکنگ، دیوار نوشتهها میگویند «وضعیت عادی بازنخواهد گشت. وضعیت عادی زمانی بود که کرونا هنوز وجود نداشت». هنری کیسینجر وزیر اسبق امور خارجه آمیرکا هم میگوید که دنیا بعد از کرونا یک نظم نوین جهانی خواهد داشت. تعبیر گفتههای آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد به زبانی سادهتر- که: «کرونا نشان خواهد داد که آیا دنیا به هم خواهیم پیوست… یا شکست خواهد خورد». در این میان در اندیشکدههای جهانی نیز بحثی که در ماههای اخیر رواج یافته، این است که آیا رقابت رهبری جهان بعد از کرونا تنها میان چین و آمریکا خواهد بود- که این نیز خود در راستای تغییرات حاصل از کروناست.
البته در انگلستان این بحثها تا حد زیادی نادیده گرفته میشوند و همه چیز در جهت اثبات توانمندی دولت و نیروی کار است.
در واقع همه چیز در بریتانیا یادآور اوضاع جنگ جهانی دوم است که به عقیده پل ادیسون در کتاب «جادهای به ۱۹۴۵» تحت شرایط جنگ به چپروی متمایل شده بود. حالا هم همان شرایط را در انگلستان میشود دید که موجب شده تأثیری عمیق بر جامعه مدنی این کشور گذاشته شود. یعنی حالا انگلیسیهای معروف به سردی و سکوت دیگر تنها بازی نمیکنند و سرمایه اجتماعی از دست رفته این کشور در حال احیاست.
در اتحادیه اروپا، آمریکا و آسیا، اما بحث وسیعتر است و شاهد بحثهای عمومی مهمی هستیم- که موارد و مضامینی چون «لزوم انتخاب بین اقتصاد و سلامت عمومی»، «تصمیمگیری و انتخاب بین سیستمهای متمرکز یا منطقهای بهداشت و سلامت»، «آسیبهای جهانی شدن»، «آینده سازمان ملل»، «پوپولیسم» و البته «معایب و مزایای اقتدارگرایی» را شامل میشود. انگار همه فهمیدهاند عکسالعمل مناسب به این بحران میتواند کلید رهبری یا حداقل ایفای نقشی موثرتر در مناسبات جهانی را در اختیار کشورشان قرار خواهد داد. در چنین شرایطی مواضع تندی در قبال منتقدین گرفته میشود ، سیاستمداران با تمسک به مسایلی مانند غرور ملی به شدت از رفتار کشورشان در بحران دفاع میکنند و نگران رفتار همسایه خود هستند که چگونه توانسته « شیب منحنی» را کم کند!
اندیشکده بحران درباره تاثیرات کرونا بر سیاست بینالملل به دو روایت مختلف اشاره میکند که با هم رقابت دارند: این که آیا کشورها برای مقابله با کرونا باید کنار هم باشند یا جدا از هم؛ که هر دوی این انتخابها هم خود تبعاتی دارند و رفتارهایی را تحمیل میکنند.
علاوه بر این، بحث دیگر این روزها این است که آیا در این بحران عمیق اجتماعی کشورهای لیبرال بهتر رفتار کردهاند یا غیرلیبرالها؛ که پاسخها متفاوت و هنوز غیرقطعی است، با این که به باور بسیاری تاکنون شرق در این نبرد پیروز شده و روایت خود را به عنوان روایت مسلط به ثبت رسانده است. بیونگ چول هان فیلسوف کرهای یکی از معتقدان به پیروزی شرق در میدان کروناست، که در روزنامه اسپانیایی ال پایس گفته «کشورهایی مانند ژاپن، کره، چین، هنگکنگ، تایوان یا سنگاپور پیذوز این میدان بودهاند- که این نیز خود مدیون اقتدارگرایی ناشی از سنت فرهنگی این کشورهاست که موجب شده مردمانشان نسبت به اروپاییها مطیعتر باشند و بیشتر به دولت و قدرت اعتماد کنند.
به گفته این فیلسوف «چین با پلیس دیجیتالیاش در هنگامه همهگیری الگویی موفق ارائه داده و حالا با افتخار این موفقیت را به عنوان برتری سیستم خود تبلیغ میکند. این موضوع میتواند رأیدهندگان غربی را به اشتباه اندازد که در ازای آزادیهایی که دارند- و در مواقعی چون قرنطینه چندان کارایی ندارد- خواهان امنیت چنین جوامعی شوند».
در واقع حالا که چین در دور پیروزی قرار دارد و توانسته جایگاه خود از مقصر به ناجی جهان تغییر دهد، سیاستمداران این کشور این موفقیت را دلیلی برای اثبات برتری کشورشان گرفتهاند و همین را در رسانههای اجتماعی تبلیغ میکنند. روندی که میشل دوکلوس سفیر پیشین فرانسه بر اساس آن چین را متهم میکند که تلاشی بیشرمانه دارد برای استفاده تبلیغاتی از پیروزیش در مقابل ویروس به نفع سیستم سیاسی کشور. در حقیقت او این موضوع را به «جنگ سرد»ی تشبیه میکند که با شیوع کووید ۱۹ شکل گرفته است.
این همان تعبیری است که استفان والت استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد و نویسنده نشریه فارینپالیسی هم از آن بهره میبرد: «کرونا باعث سریعتر شدن روند انتقال قدرت و نفوذ از غرب به شرق میشود. این که کره جنوبی و سنگاپور بهترین واکنش را در قبال کووید ۱۹ نشان دادهاند و چین هم س از اشتباهات اولیهاش موفق عمل کرده، در مقابل واکنش تردیدبرانگیز دولتهای اروپایی و آمریکا آموزنده است و میتواند باعث تضعیف قدرت و جایگاه غرب شود».
چپهای اروپایی مانند اسلاوی زیزک اما به جنبه دیگری از ماجرا نظر دارند. این عده نگران قدرت گرفتن اقتدارگرایان هستند. با اینکه هم آنها و هم افرادی چون شیوشانکار منون، استاد دانشگاه آشوکای هند، معتقدند که تاکنون نه اقتدارگرایان و نه عوامفریبان نتوانستهاند پاندمی را مهار کنند. کشورهای موفق در کمنرل کرونا اتفاقا کشورهایی مانند کره و تایوان بودهاند که واکنشی سریع و موفق از خود نشان دادهاند، کشورهایی که جمهوری هستند و رهبرانشان به عنوان افرادی اقتدارگرا و عوامفریب شناخته نمیشوند».
فرانسیس فوکویاما اما عقیده دارد که واکنش کشورها در برابر کرونا را نمیتوان به استبداد یا جمهوریت مربوط دانست: «در مورد واکنش به بحران کرونا، کشورها را استبداد و یا جمهوریت متمایز نمیکند، بلکه این ظرفیت دولت و مهمتر از آن اعتماد مردم به حکومت است که تعیینکننده میتواند باشد». به باور فوکویاما کشورهای آلمان و کره جنوبی را میتوان به عنوان الگوهای موفقیت در این زمینه نام برد.
اقتصاددانان البته بر این باورند که موفقیت کره جنوبی در اداره و کنترل کرونا نمیتواند آینده این کشور را در نظم دنیای بعد از کرونا تضمین کند. این کشور یک اقتصاد صادراتمحور دارد، که اگر طبق پیشبینی پروفسور جوزف استیگلیتز دنیای بعد از کرونا به این سمت برود که زنجیره اقتصادی و تأمین را درونی و داخلی کند، یعنی کشورها بیشتر به تولید داخلی روی آورند، کره جنوبی و کشورهایی مانند این کشور را با مشکلاتی عدیده مواجه خواهد کرد. به باور این اندیشمند حتی اگر کره جنوبی به دلیل واکنش مناسب به کرونا مورد تقدیر قرار گیرد، اما این که بازار جهانی خود را از دست خواهد داد ترسناک است.
اقتصاددانان و تحلیلگران سیاسی به این قضیه نیز اذعان دارند که تاکنون یکی از بازندههای عرصه کرونا اتحادیه اروپا بوده- که باعث شده برخی از طرفدارانش به منتقدین اصلیاش تبدیل شوند. این اتحادیه به دلایلی مانند عدم آمادگی برای واکنش به کرونا، ضعف و ترس و بهت در مقابل هجوم بیماری، نبستن مرزها و مواردی از این دست که مهمترینش رها کردن ایتالیا است، مورد انتقادات زیادی واقع شده است.
موضوعی که حتی ممکن است به شکست این اتحادیه ختم شود که از نگاه نخست وزیر ایتالیا، جوزپه کونته میتواند به معنای پایان اتحادیه اروپا باشد: «اگر اتحادیه اروپا شکست بخورد، احتمال از هم پاشیده شدن آن وجود دارد». اشاره این مقام به تنها رها شدن اروپای جنوب در مقابل بیماری و تبعاتش است، که وزیر امور خارجه اسپانیا انتقادش را نسبت به این جریان چنین بیان کرده است: «آیا کشورهای شمال که میگویند بدهی و مشکلات مالی ما به آنها ربطی ندارد، میدانند اگر اکر یک کشتی غرق شود، حتی آنهایی که در کابین درجه یک هستند نیز غرقمیشوند»؟
تنها چیزی که شکست و سردرگمی اروپاییها را کمرنگتر جلوه میدهد، هرج و مرج و واکنشهای دمدمی دونالد ترامپ است که همهروزه یادآوری میکند که یک رئیس جمهور غیر منطقی در مواقع بحرانی چه بلایی سر یک کشور میتواند بیاورد. تحلیلگران مواضع آمریکا در قبال کرونا را همسان با بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ میدانند که به عنوان نماد فروپاشی قدرت جهانی انگلستان شناخته میشود و خیلیها گمان میبرند که کرونا نیز در آینده «لحظه سوئز» آمریکا شناخته خواهد شد.
منبع: شفقنا